شهربازی
امروز صبح رفتم کلاس یوگا قرار بود بابا شهرام بره نخود فرنگی و سبزی پلویی بخره تا من بیام من که کلید با خودن نبرده بودم زنگ زدم ببینم کجائید که شما به اتفاق بابای مهربون رفته بودین پارک منم اومدم اونجا دیدم بابا داره نخودا رو پاک می کنه. تو این اوضاع احوال مجید زنگ زد به بابا و قرار گذاشتیم بریم پارک ارم. ما هم سریع رفتیم خونه وسایلمون جمع کردیم و آماده شدیم عمو مجید چون دیر بود و زمان نداشتیم که آتیش به پا کنیم و جوجه سیخ کنیم ساندویچ هایدا خرید و رفتیم همه چی خوب بود و خوش می گذشت ساعت ۷ پروین از ما جدا شد چون می خواست بره تولد ما هم همه رفتیم شهربازی من و بابا رفتیم یه دستگاه سوار شدیم خیلی خوب بود من همش اون بالا می خندیدم ...
نویسنده :
مامان
10:10