محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

بدون عنوان

1392/1/18 10:03
نویسنده : مامان
54 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی حالت چطوره قربون اون شیرین کاریا و شیرین زبونیات برم من

 

گفته بودم حالم خوب نیست هر روز دارم بدتر می شم امروز اینقدر حالم بد بود که نتونستم رانندگی کنم ماشینو بانک گذاشتم اومدم دنبالت ... بابایی که دید من ماشین ندارم خواست مارو برسونه منم گفتم ما رو یه تره باری ببره تا من سبزی بخرم خورش کرفس درست کنم با مامانی و بابایی رفتیم و منم که جو گیر سه کیلو سبزی قورمه هم خریدم وقتی اومدیم خونه با بی حالی تموم دست به کار شدم و شروع کردم به غذا درست کردن و تمیز کردن آشپزخونه و تراس و این حرفا که دیگه حالم خیلی بد شد و بی حال شدم و افتادم تو منو کشون کشون آوردی و از اونجایی که خیلی ناقلایی و از روی عکس بابا تو گوشیم شمارشو می تونی بگیری .بهش زنگ زدی و گفتی خودشو برسونه .

حالا تا شهرام بیاد تو نگران بودی هی می گفتی مامان نمیر من کمکت می کنم به شهرام زنگ زدم گفته زود میام من که توان حرف زدن نداشتم تو هی منو تکون می دادی و می خواستی چشمامو نبندم قربونت برم من الهی که اینقدر حساسی مامان.

بابا که اومد ادامه کارو دستش گرفت و من استراحت کردم راستی مامان یادم رفت برات بگم امروز با بابایی و مامانی رفتی یه کفش هم خریدی یه کفش طوسی. مبارکت باشه

تازه یادم رفت فرشته ها قراره به خاطر خوب بودنت و کمک به مامان برات جایزه بیارن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)