بدون عنوان
دیروز اولین جلسه از ترم سه یوگام بود خیلی سخت بود یک ماه فاصله افتاده بود بین تمریناتم بدنم خشک شده بود بعد از کلاس اومدم و با مامان و بابا رفتیم نمایشگاه گل بذر فلفل خریدیم اتفاق خاصی رخ نداد دیشب خواب آقای اختیار رو میدیدم وقتی صبح حسام پور بهم زنگ زد و گفت آقای اختیار باشما صحبت می کنه شوکه شدم چند روزی به هر کی فکر میکنم یا ازش صحبت می کنم ازش خبری می شه جل الخالق چه قدر این آدم شریف چه قدر دوستش دارم زنگ زده بود به من تبریک سال نو بگه حتی عضو هیات مدیره هم که شد براش فرقی نداشت.....
راستی قراره با دوستان یوگی بریم جنگل الیمستان خیلی خوشحالم و لحظه شماری می کنم براش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی