بدون عنوان
دیروز اومدم مهدکودک دنبالت و با هم در اون آفتاب داغ تابستانی پیاده اومدیم به سمت خونه توی راه یه سر پاساژ رفتیم و من با کمک تو دو تا لاک صورتی خوش رنگ خریدم. بعد شما وقتی رسیدیم خونه یه کم خوراکی خوردی و خوابیدی و بابا شهرام که اومد دنبالت رفتی کلاس تکواندو من هم آشپزی می کردم و مرغ ایتالیایی درست کردم در فر و داشتم سیب زمینی سرخ می کردم که شما رسیدید خونه خلاصه توی این اوضاع و احوال با هم یه فصل فوتبال هم بازی کردیم من مسی بودم تو علیرضا حقیقی. و بازی تا جایی ادامه داشت که من 7 تا گل به تو زده بودم و تو 6 تا اما توی یک شوت پای من و تو خیلی بد به هم خورد تا اونجا که من گفتم لابد شصت پام شکست و بازی رو متوقف کردیم بعد از شام بازی برزیل با...
نویسنده :
مامان
11:36