محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

بدون عنوان

1393/10/30 13:59
نویسنده : مامان
46 بازدید
اشتراک گذاری

25 دی امتحان پایان ترم سوم دانشگاه من بود و من خیلی هول بودم شما با باباشهرام خونه بودی و من با آیدا دوستم برای امتحان اونم 5 تا تو یک روز رفتم دانشگاه .چه روز بدی بود پر از استرس. اینقدر امتحان هوش مصنوعی سخت بود که هیچکس از عهدش درنیومدترسو و آخردست استاد گفت نمره ها روی نمودار می بره. ولی تموم شد و گذشت .

جمعه تو با بابایی قرار داشتی بری استخر و چون شهرام درس داشت niniweblog.comمن تو رو بردم خونه مامانی و خودم هم اونجا موندم تا تو برگردی. خیلی بهت خوش گذشته بود و حسابی با بابایی از خودتون پذیرایی کرده بودین.

شنبه من متوجه شدم که یکی از درس های ترم جدید فعال شده و مطالبی برای ترجمه ارائه شده . ای باباااااااااا دوباره روز از نو و روزی از نو اینگار نه انگار که تعطیلیه .

استرس می ده بهم یک موضوع برا مقاله پیدا کردم که امیدوارم استاد حرفی توش نیاره و قبول کنه و من بتونم برای این ترم که 7 نمره پایان ترم هم شامل می شه بنویسم. فعلا منتظر جوابشم.

بابا امروز آخرین امتحانش رو می ده . راستی من از یکشنبه اومدم گاموس و تو اتاق بیمه دارم کارای بیمه رو جلو می برم. فعلا خبری نیست. صبر می کنم تا با بابا که میام یک فکری براش بکنم اینجوری نمی شه.

دلم می خواد تو این یک ماه خوش باشم تا ترم جدید راستش این ترم خیلی کار دارم و می خوام زیاد سخت نگیرم. ولی هول انتخاب موضوع افتاده تو سرم.

راستش نه که کار سختی باشه این استاد سختش می کنه .

برام دعا کن پیام بزنه باشه موضوع خوبیه.
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)