محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

سفر سه روزه شمال

1393/11/5 17:54
نویسنده : مامان
110 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام مامان

بعد از امتحانات من و بابا تصمیم گرفتیم سه تایی هم به قصد تفریح و هم به قصد خرید ویلا بریم شمال  4 شنبه 30 بهمن ماه صبح زود راه افتادیم و سه تایی رفتیم شمال اول رفتیم نمک آبرود تا به زمین سری بزنیم بعد ناهار رفتیم کته کبابی دایی و دلی از عزا درآوردیم کم کم به سمت خزرشهر راهی شدیم که تو مسیر قبل از نوشهر رسیدیم به روستای چلک خییللللللللللی قشنگ و تمیز بود چند تا ویلا اونجا دیدیم و دوباره راه افتادیم و رفتیم ویلای خزرشهر هوا خیلی سرد بود تا ویلا بخواد گرم بشه جون من بالا اومد حتی شب با کاپشن خوابیدم. صبحش بعد از صرف صبحانه راه افتادیم البته ناگفته نمایند کلی هم قبلش فوتبال دستی بازی کردیم خلاصه رفتیم ایزدشهر و رویان یک پنج شنبه بازار توپی رفتیم چه سبزی های  تازه ای. ناهار رفتیم میرزا قاسمی خوردیم و کمی گشتیم  همه چی خوب بود خیلی خوش گذشت  شام هم من از صبح قورمه سبزی خوش مزه بار گذاشته بدم که با سبزی های تازه ای که خریدیم نوش جان کردید. جمعه صبح خاله آیدا به من پیام داد که نمره های مدیریت دانش اعلام شده کلی بهم ریختم خیلی نمره پرتی داده بود البته به استاد ایمیل زدم  و اصلاح شد نمرم اما این که من اینترنت پیدا کنم و مکاتبه کنم و جواب بگیرم نصف جون شدم. کلا این چند روز به تو هم خوش گذشته و حاضر نیستی خیلی بیرون بمونیم دلت می خواست زود برگردیم خونه و تو فوتبال دستی بازی کنی. خلاصه شب ساعت 7 راه افتادیم اومدیم تهران هم رفتنه هم برگشت از جاده چالوس اومدیم موقع برگشت جاده رویایی بود برف میومد و خیلی زیبا بود و خلاصه آخر شب رسیدیم تهران.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)