محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

تولد بابا

1392/6/18 10:20
نویسنده : مامان
116 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه ۱۶ شهریور تولد شهرام برای همین از این که دست رو دست بزارم و هی فکر کنم که اصلاً تولد بگیریم یا نه؟ عزمم را جزم کردم و مهمانها ( امیر و مریم- ندا و علی- سمیرا آیدین - نیک ورز- کامران- بابک - محسن و سویل- آزاده دوستم- مجید و صدف پروین )رو برای پنج شنبه دعوت کردم تا تو عمل انجام شده باشم.البته ممکنه پروین نیاد کلی هم با اون مذاکره کردیم بابت این موضوع

 

واااااااااااااااییییییییییییییی چه اعتماد به نفسی

حالا هر شب چی بپزم و چی کار کنم شده کارم مجید که به شهرام زنگ زده بود گفته بود قورمه سبزی درست کنم.

حالا تو برنامه هامه که قورمه سبزی کیک مرغ لازانیا سالاد بادمجان سالاد کاهو درست کنم.

کیک بابا رو هم خاله مبینا که یه بطری بود انتخاب کرد پنج شنبه من رفتم سر کار ولی زود برگشتم همه چیز خوب بود فقط به خاطر مشکلاتی که بابا برای کارش پیش اومده بود نگران بودم و منتظر یه خبر خوش بودم ..... ساعت ۷ پروین اومد . بعد سمیرا و ایدین و مجید و صدف و کامران با هم اومدند بعد امیر و مریم و یسنا و کسری و ندا و علی و بعد عمو محسن و سویل و امیر و آخر هم عمو بابی اومد شب خوبی بود راستی من و تو به بابا یه ساعت دادیم   تولدت مبارک مبارک بابا شهرام

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)