سال 93- لحظه تحویل سال ساعت 20.20
سال 92 هم با هم خوبی ها و بدی ها از دفتر زندگیمون ورق خورد و سال جدیدی رو با هم آغلز کردیم. صبح پنج شنبه من و شما با هم رفتیم بیرون تا وسایل سفره هفت سین رو بخریم با مامانی و بابایی رفتیم تره بار و من شما خریدامون رو انجام دادیم و رفتیم خونه مامانی تا من به کارام برسم سنجد و سماق هم از مامانی گرفتیم. وقتی برگشتیم شهرام ماشینشو پارک کرد و همگی برای خرید رنگ موی مامان که امسال می خواستم مشکی باشه رفتیم آریاشهر خیلی شلوغ بود...... خلاصه هم رنگ مو خریدیم و هم ماهی تا من شام ماهی شکم پر درست کنم. توی خونه تندتند سفره را چیدیم و شام را حاضر کردیم و سبزی خوردن پاک کردیم و فقط رسیدیم یه دوش بگیریم و فرصتی برای رنگ موی من باقی نموند. عیب نداره عجله که نداشتیم ساعت 20.20 سال تحویل شد با یک عالمه آرزوی خوب برای سال جدیدمون. یا مقلب القلوب و الابصار....
شام رو که خوردیم بعد از دیدن برنامه های تلویزیونی خوابیدیم. جمعه اول عید بود که سه تایی رفتیم خونه مامانی و بعد خونه مامان بزرگ و بعد خونه مامان زیبا. بعد هم که برگشتیم بابا نیومد بالا و یه سره رفت خونه دوستش آقای جابری . من و شما کارامون انجام دادیم که مامانی گفت فردا خاله مریم میاد خونه ما برای همین من خواستم برم شیرینی بخرم و تو رو خونه بزارم به بابا که زنگ زدم گفت تو بهنامه و اونم میاد برای همین ما دو تا رفتیم برای خرید شیرینی و تو خونه موندی ولی من بهت مرتب زنگ می زدم و علیرغم اینکه تو گریه می کردی من سعی کردم به روی خودم نیارم و بگم چه پسر خوبی شدی محمد طاها برای همین من و بابا برات یه تخم مرغ شانسی هم خریدیم. روز دوم عید و من براتون غذا آبگوشت درست کردم و رفتم سر درسم و مقاله ای که باید می نوشتم را آماده کردم . خدا کنه امسال تو درسام موفق باشم. و به راحتی بگذره همه چیز. الان که دارم وب می نویسم ساعت 7 من از ساعت 1 سر این مقاله بودم و نفهمیدم زمان چطور گذشته وسطش فقط با شما غذا خوردم و همین و تو تو اتاق داری بازی می کنی و بابا خوابیده.
چند تا عکس از هفت سین امسال برات می زارم