محمدطاهاي عزيزممحمدطاهاي عزيزم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مسيحاي عزيزممسيحاي عزيزم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه سن داره

گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

تعيين تاريخ زايمان

1394/5/27 5:36
نویسنده : مامان
111 بازدید
اشتراک گذاری

 

خدارو شكر داريم به لحظه موعود نزديك ميشيم خيلي نزديك اما از اتفاقات اين چند وقت برات بگم،

دوشنبه قبل من و بابا رفتيم دكتر و  دكتر بعد از معاينات الحمدالله از وضعيت هر دو راضي بود با توجه به سفري كه در پيش داشت همه جوانب و احتياطات رو هم در نظر گرفت و نامه بيمارستان هم داد كه اگر خدايي نكرده اتفاقي افتاد ما به بيمارستان مراجعه كنيم . يك سري آزمايش هم بمن داد تا انجام بدم و وقتي برگشت براش سريع ببرم تا قبل از بيمارستان بدونه اوضاع چطوره.

خلاصه همونن شب نصف شب با توجه به صحبت هايي كه در مورد گروه خوني شده بود من مضطرب دنبال مدركي دال بر منفي بودن خون محمدطاها بودم كه متاسفانه نتيجه اي نداشت برا همين روز سه شنبه داداش مهربونت رفت آزمايش خون داد تا خيال هممون راحت شه بله محمدطاها گروه خونيش A منفي بود و روز چهارشنبه هم من آزمايشاتم رو دادم.

پنجشنبه بعدازظهر ماماني زنگ زد و ما همه رفتيم پارك جوانمردان تا شام كه جوجه كباب حاضر كنيم بادنجان سرخ كرده با بربري تازه داشتيم كه منم حسابي دلي از عذا در آوردم ، شب كه برگشتيم خونه من حال خوبي نداشتم تا صبح حالت تهوع داشتم تا اينكه صبح بالاخره به شدت حالم بد شد و ديگه كاملا از پا افتادم حتي بعدازظهرش هم تب كردم و فهميدم كه يك سرمايي در تن داشتم كه اينجوري شد.

شنبه بابا با مراجعه به دكتر داودي و بررسي آزمايشات روز پنج شنبه ٢٩ مرداد رو براي زايمان انتخاب كردند.

يكشنبه بعدازظهر من و بابا و محمدطاها رفتيم تا براي شما كرير بخريم كه از بيمارستان كه انشاله مرخص شديد با رويزرويز خودتون تشريف بياريدبماند كه فروشندش چقدر مارو اذيت كرد .

الان ساعت ٥.٣٦ دقيقه صبح روز سه شنبست، مي دوني فقط دو شب ديگه يعني امشب و فردا شب فقط تو دل من رو كاناپه مي خوابيم تا از بيخوابي و ورجه وورجه كردناي من بابات در امان باشه 

فقط دو شب ديگه همراه هميم بي سرو صدا تو پذيرايي،

راستش با وجود زايمان دوم خيلي استرس دارم و زمان برام نمي گذره تا بتونم هرچه زودتر پسر. دسته گلمون كه سورپراز مونه رو ببينم،

سر محمدطاها شنبه بود رفتيم دكتر و با اعلام آمادگي يكشنبش عمل شدم برام راحت تر بود اما اين دفعه يك هفتست كه براي روز زايمان لحظه شماري مي كنم و روزام خيلي دير مي گذره،

مرتب سرم گرم تميز كردن و جمع كردن مواردي است كه بايد با خودمون ببريم بيمارستان،

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)