دسته گل امساااال
سلام آقا پسرااااااي خوبم
امروز با يك دسته گل محمدطاها اومدم حالا نه كه همش تقصير شما باشه ها ولي خوب ديگه ديروز براي من يك ليوان آب آوردي و ليوانش رو رو زمين گذاشتي كه باعث شد به پاي من گير كنه و بيفتم زمين و دستم آسيب ببينه، اينقدر گريه كردم كه زنگ زدي به بابا و بنده خدا باباشهرام با عجله خودشو رسوند قرار بود شبش خاله پروين بياد خونه ما براي همين بعد از اينكه دست منو بست رفتيم هايپر و جوجه كباب خريديم و سر راه رفتيم دكتر كه متاسفانه گفت گچ لازمه ولي با اصرار من آتل بست اما چرا گفتم دسته گل؟؟؟؟ اخه پارسال هم ناخن پام ،،،،،،،،،،،
شب خاله پروين اينا اومدن و شام دور هم بوديم خيلي پسر خوبي بودي عزيزم٠
صبح جمعه همگي رفتيم مولوي يك پرده برا ي شمال و يك ملحفه برا تخت فسقلي و شمال خريديم بعد رفتيم حسن اباد كاموا برا ريشه هاي شنل من خريديم و اومديم خونه
اما،،،،،
متوجه شديم يكي از ملحفه ها مشكل داره و يك رديف پراز پارگيه
پرده هم اضافش رو نبريده بود و انداخته بود پشت كه من از اين نوع دوخت متنفرررررررم
خلاصه با كلي غصه قرار شد فردا بريم اينا رو درست كنيم